کیارادکیاراد، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 18 روز سن داره

کیاراد تپلی

روز پدر مبارک

پدر عزیزم روزت مبارک به خاطر همه خوبی ها و مهربانیهایت ممنون دوستت دارم.                         من و باباجونم در مجتمع تفریحی پدیده کویر و همچنین می خواستم روز مرد رو از طرف خودم به این مردان  دلاور تبریک بگم                 از راست به چپ(اقایان فرزان ،آرین ،یاسین،سپهر) راستش جمع کردن این آقایون در کنار هم واسه گرفتن عکس کار آسونی نبود ،چون هر کدوم داشتن یک گوشه حیاط خونه آقاجون شیطنت می کردن.مامانم ودایی منصورم یک ربع فقط در حال ...
29 خرداد 1390

خاطرات گذشته

  من مجبورم همه این چند ماهی رو که نوشتن بلد نبودم خاطراتشونو بنویسم .امیدوارم خسته نشید.   من جدیدا دلم می خواد به دستام نگاه کنم و پاهام رو هم با دست بگیرم .شما بگید این مگه کار مهمیه که مامانم به همه فامیل زنگ زد و کلی در مورد این کار من باهاشون حرف زد .آبروی منو جلوی همه فامیل برد آخه من کلی جولوشون ادعا می کردم و سرم رو بالا می گرفتم اما حالا وقتی میان خونمون مامانم هی ۱۰۰ بار بهم میگه پسرم پاتو بالا بگیر ...منو حتی تو خواب مجبور به این کارا میکنه منم واسه اینکه مامانم جلوی درو همسایه ناراحت نشه پامو بلند می کنم.سه روز پیش منو واسه اولین بار بردن پارک خودشون بیشتر از من خوشحال بودن انگار چه کار مهمی می خوان کنن ما رفتیم ...
29 خرداد 1390

پایان 5 ماهگی

   سلام به همه مامان و  باباهای عزیز   دیروز ۵ماهگی من تموم شد و بالاخره وارد شش ماهگی شدم .من الان میتونم گردنم رو خوب نگه دارم به همه لبخند می زنم واسه خودم آواز می خونم خیلی دلم می خواد به اطرافم نگاه کنم اصلا دوست ندارم بخوابم می خوام بشینم ونشسته تلویزیون ببینم دوست دارم هرچی به دستم میاد بخورمش وخیلی کارای دیگه که اگه بگمشون ممکنه ریا بشه واسه همین ترجیح میدم غیر از مامانی و باباجونم کسی خبر نداشته باشه .                                اخرین روز ۵ ماهگی ...
28 خرداد 1390

یاد اوری گذشته با تصاویر

سلام    روزهای زندگی من به همراه چند عکس . من واکسن ۴ ماهگیم رو با موفقیت زدم فقط شب اول تب کردم.                   وقتی زردی گرفته بودم.در شش روزگی           اولین ساعات تولدم ۲۱ دی ۱۳۸۹ ساعت ۹:۴۵ دقیقه صبح                 من و بابام در حال قدم زدن در ۱۳ روزگی ...
28 خرداد 1390

زندگی خصوصی کیاراد

  سلام به وبلاگ من خوش امدید   از اینکه وقت میگذارید و وبلاگ منو مطالعه می کنید بسیار سپاسگذارم. من کیاراد هستم و تا یک هفته دیکه ۴ ماهگیم تموم میشه.مامانم چند روزیه که وبلاگ نویسی رو یادم داده وگر نه از همون شب اولی که از بیمارستان اومدم خونه واستون مینوشتم .من اون موقع که کوچولو بودم فقط توی خواب میخندیدم وقتی که بیدار میشدم مامان وبابام قیافه هاشون و کلی کج و کوله می کردن ولی من معنی این کارشونو نمی فهمیدم فقط با تعجب نگاهشون میکردم بعضی وقتا م از این کاراشون میترسیدم و گریه می کردم ...خلاصه بزرگتر که شدم فهمیدم به این کارا باید بخندم .وقتی یه لبخند کوچولو بهشون میزدنم تا شب واسه خودشونو هر کسی که میومد خونمون اینقد...
27 خرداد 1390

تولد خاله هانیه

                                                  هانیه جان تولدت مبارک امروز هفتم خرداد تولد خاله هانی هست از راه دور بهت تبریک میگم .امیدوارم همیشه موفق باشی وبا موفقیت درست رو تموم کنی و به عنوان یک دندون پزشک موفق به جامعه کمک کنی. مامان دعوام کرد و گفت پسر تو دوباره داری حرفای قلمبه میزنی. ...
7 خرداد 1390

بدون عنوان

           روز مادر مبارک امسال من با کمک و همکاری بابام اولین روز مادر را جشن گرفتیم. بابام از همین اول به من یاد داد باید همیشه به مامانت احترام بگذاری و به یاد داشته باشی هیچ کادویی نمی تونه جبران زحمتهای مامانت رو بکنه. بعد نوبت اموزش دادن مامانم رسید و به من یاد داد روز پدر رو هرگز نباید فراموش کنی و برای جبران زحماتش هر سال یک جوراب خوشگل رنگ سال واسش بخر  !!! دیروز که روز مادر بود من و مامان وبابام به همراه خاله هام به خونه پدر بزگ رفتیم و روز مادر رو به مامان بزرگی تبریک گفتیم وبعد رفتیم خونه عزیز جون به ایشون هم تبریک گفتیم انشالله سالم وسلامت باشند ...
6 خرداد 1390

چرا من کیاراد هستم

من الان دقیقا ۴ ماه و ۱۱ روز سن دارم .چون فقط حافظه کوتاه مدتم کار می کنه هر وقت هر چی یادم بیاد مینویسم با ربط باشه یا بی ربط به اونش کاری ندارم.شما به بزرگی خودتون منو ببخشید. سر اسم گذاشتن من مامانم از همون روز اول به فکر بود وهر روز به بابام یک اسم پیشنهاد میداد بابام از هیچکدوم خوشش نمی امد ومرتب ایراد می گرفت تا اینکه گفت من از اسم کیارش خوشم میاد اما مامانم چون چند نفری رو می شناخت که اسم بچه هاشون کیارش بود قبول نکرد آخه دنبال اسمی بود که تو فامیل و شهر و استانمون تکراری نباشه خلاصه شق القمرکرد و کیاراد رو پیدا کرد اول از همه با استقبال بابام روبرو شد چون خیلی بر وزن اسم خودش که کیومرث بود میومد در واقع از همون اول هم هدفش همین ...
1 خرداد 1390
1